آتش گرفت هستی من یاس پرپرم
وقتی میان کوچه شکستی برابرم
حرفی بزن دوباره بگو یا اباالحسن
ای قاطمه ، انار برایت بیارم ؟
با داغ رفتنت کمرم را شکسته ای
من هم قدم کمان شده مانند همسرم
حالا نه تو فاطمه ی روز اولی
نه من دگر حیدر میدان خیبرم
طوری شکسته اند پرت را که من هنوز
شب تا به صبح خیره به مسمار آن درم
تنها انیس و مونس شبهای بی کسی
بعد از تو ناله ها به دل چاه میبرم
تنها تویی جواب سلامم میان شهر
در این مدینه بعد تو بی یار و یاورم
محشر کنار قد خمت بضعه النبی
شرمنده از جواب سئوال پیمبرم
اگرچه حادثه ای بود مختصر مادر
ولی خیال مرا کرده شعله ور مادر
برای گریه عمرم بس است این ماتم
که گُر گرفته در آن پاره ی جگر مادر
میان کوچه ی تنگ مدینه ی پدرت
رسید با دلی از سنگ یک نفر مادر
نمی رود زخیالم زپشت سر آمد
گرفت راه تو را بین آن گذز مادر
بهانه اش فدک و بی بهانه سیلی زد
یکی نبود در آنجا شود سپر مادر
کبود شد به یک ضربه کائنات و من
فقط کنار تو بودم نظاره گر مادر
برای آن که نبینند یاس نیلی را
از آن به بعد گرفتی رخ از پدر مادر
ولی نرفت زمانی که باز برگشتند
بدست آتش و آماده پشت در مادر
که بین آتش و دیوار و میخ در اینبار
نهند بر جگرت ماتم پسر مادر
کشاند پای تو را باز بین آن کوچه
که پیش چشم علی هر چهل نفر مادر
گشتند از شراب سقیفه خمار و مست
آندم چهل نفر همه رذل و پلید و پست
یک عده تازیانه و شمشیر و ریسمان
یک عده بار هیزم و مشعل میان دست
در بین آن شلوغی و آن قوم بی حیا
هیزم به درب خانه ی مولا دخیل بست
با یک جرقه آتش نمرود گُر گرفت
آتش گرفت خانه ولی در هنوز هست
با نعره گفت : باز کن این در که با لگد
گفتم نزن که فاطمه در پشت این در است
در تا شکست حرمت هفت آسمان شکست
با یک فشار پهلوی خیر النساء شکست
فریاد زد که فـضـه بـیـا وای محسـنـم
از حال رفت فاطمه روی زمین نشست
تسبیح دانه دانه ی دستان مرتضی
در زیر دست و پای حرامی ز هم گسست
دستش کبود و سینه کبود و رخش کبود
اما هنوز دست علی را گرفته است
.
.
.
.
حالا سه ماه رفته و ساعات آخر است
زهرا نفس بریده گرفتار بستر است
بی نهایت ، بی کران مادر
به بلندای کهکشان مادر
سر من را به دامنت بگذار
دامن توست آسمان مادر
پا بنه روی دیده ام که بهشت
خفته در زیر پای تان مادر
استجابت دعای بر لب توست
در دعایت مرا بخوان مادر
در همه واژگان کودکیم
حس شیرین ترین بیان مادر
من همان طفل خام سر به هوا
من همان طفل و تو همان مادر
مادر شیعیان تویی زهرا
مهربان، قدکمان، جوان مادر
باز هم فاطمیه آمده باز
مادری کن برایمان مادر
فاطمه چشم زمان محو هنرمندی تو شیعه نوریست ز انوار خداوندی تو
مادر منجی موعودی و ام الحسنین من کجا تا که شوم لایق فرزندی تو
______________________________________________________________________
مرحم درد های م زهرا
هستی ما صفای ما زهرا
شیعه ایم و ولی ما حیدر
پاسدار ولای ما زهرا
سمت و سوی قنوت عرش خدا
آسمان دعای ما زهرا
روز محشر میان خوف و رجاء
منجی هل عطای ما زهرا
باز هم فاطمیه آمد باز
مادری کن برای ما زهرا